نوشته شده توسط: الهه ناز
گفتمش نقاش را نقشی بکش از باجناق
بی شرف عکس ژیانی در دل صحرا کشید
با همه جنگ وجدل دارد جناب باجناق
لشکری کوروکچل دارد جناب با جناق
من دوست دارم از ته دل باجناق را
آن گونه که کباب بخواهد سماق را
هر طور هست شوهر خواهر زن من است
باید به او نشان بدهم اشتیاق را
داماد مادرزن توئی ، هرجا که من هستم توئی
در خانه و در مزرعه ، هرکوی و برزن نیش من
برمن زنی تیغ ازقفا ، درپیش رو و در خفا
اما ندارم چاره ای ، مه واره ام ، تو دیش من
باجناق : همسر خواهر زن را گویند ، موجودیست منافق و رقیبی سرسرخت و ملاکی برای سنجش و قیاس ، اعمال و رفتارش همواره بر زندگی شما سایه افکنده و بر روی اعصابتان پارازیتهایی با طول موج متوسط ارسال میکند.
در عبور از پیچ و خم ها ، شیب ها
خوب تر از سیم بکسل ، باجناق
ای با جناق خوب من ، ای ریش من، هم ریش من
هر چند دوری در نسب، اما دمادم پیش من
ای مونس تنهائی ام، شیرینی هر چائی ام
هر چند کافر گشته ای، اما توئی هم کیش من
کار راه انداز، عاقل باجناق
پیشرو در حل مشکل، باجناق
در عبور از پیچ و خم ها، شیب ها
خوب تر از سیم بکسل، باجناق
تازه از فامیل هم نزدیک تر
عنصری مطلوب و قابل، باجناق
هر چه خواهر زن بلا و ناقلاست
در عوض، همراه و همدل، باجناق
وقت مهمانی، کبابش روبراه
جوجه گردان، چنجه? خوشگل، باجناق
اصل کارامل، نوتلاّ، مسقطی
پیتزا، ژیگو، شنیسل، باجناق
اهل جوک گفتن از آن باحال ها
نُقل مجلس، قند محفل، باجناق
واگنم با او به جایی می رسد
با همین آقای دیزل باجناق
ایده هایش راهبردی، چاره ساز
بهتر از صد ها تراول، باجناق
تا بخواهی کله؛ یعنی باسواد
کانت، بطلمیوس، راسل، باجناق
با وجودش خاطرم آسوده تر
دردسرها موج و ساحل، باجناق
کاش با مادر زنانی بیشتر
داشتم یک تیم کامل باجناق
مصطفی مشایخی
گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته